پیمان جلیلی ::
جمعه 84/8/27 ساعت 2:22 عصر
یاس هاى سپید
هر بامدادگاه
با یاد روى تو
گل هاى یاس را
پرواز مى دهم
به شهر فرشتگان
تو یک فرشته اى
که تنها میان جمع
افتاده اى به بند
تنهایى تو را
دیشب کبوترى
از پشت شیشه هاى اتاق محقرم
فریاد کرد و رفت
اى دست هاى تو سرشار از خدا
اى چشم هاى تو لبریز رنج ها
برخیز و بال خویش
بگشاى سوى عشق
که در آن دیار پاک
یک خسته دگر درانتظار توست.
سوخته بال
چه پروازى بود
آمدنم به سویت
اى یار
که پرچین صداقت
عرق شرم نشست
و مفهوم عشق
سر به زیر افکند
چه پروازى بود
افسوس
آن پروانه
که پروازش را
بر فراز گل هاى نیلوفر مى افروخت
چه حقیرانه سوخت
از کوچه فریاد مى آمد
آى... کجایى؟
از سر کوچه بیداد مى آمد
آى... کجایى؟
و من در هفت برج عشق
خود را به تو بخشیده بودم
چه پروازى بود
آمدنم به سویت
اى یار.
نوشته های دیگران()